۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

پیام حقیقت !



کی جهان گردد یتیم از آفتاب !
ازپراخنای هستی وزندگی به کوشه خزیدن وبا نور ونمک زنده گی اجتماعی به جنگ وعداوت وکین وخصومت برخاستن کاری خفاشانست که روزرابه دشمنی میگیرند ودرپناه اندیشه های شب رنگ خود باهر چه روشنی وزیبای است برمقابله برمیخیزند .
درروز کارما ودرست ازآن لحظات که آفتاب شسته بهاری گل وسبزه باغ زنده گی انسان جامعه ما سخاوتمندانه لبخندزد ، گووهی ازین خفاشان شب پرست به سوی کوه وجنگل وصحرا وبیابان ره کشیدند وازآن دیار تیره وتار هستی ستیز با
سیما های سیاه ترازشب وقلب های سخترازسنگ وپنجه های تیزتر ازوحشی ترین درنده گان جنگل وصحرا کمر به پرپرکردن گلهای امید باغ زنده گی بستند وبا مشت پندارهای واهی به خاطرآن سبزه وگل را به آتش گرفتند تا ازدود آن چهره آفتاب را ازنظرها پنهان دارند . همان آفتاب انقلاب ، آفتاب آغاز گرصبح امیدها وارمانهای درون کوفته انسان جامعه ما ، اما غافل ازینکه :
چون توخفا شان بسیار بینند خواب
کاین جهان گردد یتیم از آفتاب



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر