۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

عاقبت بخیر


جرایدومجلات فارسی راورق میزدم ودریکی آن قصه ای ازنقالان کوچه ها راخواندم که بصورت باور نکردنی باحال هم اکنون افغانستان مطابقت میکند وآن چنین است .
پادشاهی بودکه سه تاپسرداشت دوتای آن کور ویکی آن اصلا چشم نداشت .رفتند پیش پدرشان تعظیم وتواضع کردند وگفتند :
ای پدر . ماخیلی دل ماتنگ شده . اگراجازه بفرمانید . برویم یکی ،دوروزی شکار . شاه به اینهااجازه شکار داد .وقتی اجازه گرفتند . رفتند پیش امراخوراوگفتند : سه تااسپ بسیارخوب بما بده ،میخواهیم برویم شکار . امیراخوراگفت : شاهزاده ها تشریف ببرید به طویله ، سه اسپ اول رابگیرید که اسپ های خوب اند وسوار شوید . رفتند به طویله سه تا کره خردیدند آنجابسته ، دوتای آن لنگ بود ، یکی اش اصلا پا نداشت، آوردند بیرون ورفتند به سلاح کوت وبه رئیس آن گفتند : تفنگ بده ما میرویم شکار . گفت : بروید اندرون وهرکدام که میل تان هست ، بردارید .
آمدند درون ،سه تا تفنگ انگلیسی خوب آنجا بود . دوتای آن شکسته بود ویکی آن اصلا قنداق نداشت . برداشتند وسوار شدند ازآن دروازه که درنداشت رفتند به بیابانی که اصلا راه نداشت .رسیدند به یک کوهی که کردنه نداشت ، دیدند یک کاروانسرانی که دیوار نداشت ، سه تا دیک درآن کاروانسرا بود ،دوتای آن شکسته بود یکی آنته نداشت ،رفتند ورفتند تا سه تا آهو پیدا شد ، هنوز فیرنکرده بودن که رسیدند بالای سرآهوها ،دوتای آنمرده بودیکی آن اصلاجا نداشت ، بدوش کشیدن آهوها راو آوردن به آن کاروانسرانی که دیوار نداشت .بنا کردن دربیایان هیزم وچوب جمع کردن وآهورا پوست کندن وتکه تکه کردن وریختند دریگ . زیرش آتش کردن اما چنان سخت بود که استخوانها پخته شد وگوشت اصلا خبر نداشت .تشنه شدند ،برخاستند وگشتند عقب آب ، پیدا کردن سه تا نهر اما دوتای آن از سنک پر بود ویکی آن اصلاً آب نداشت . ازتشنگی رسیدند به سه چاه .دوتای آن ازسنک پر بود ویکی چقوری بود واصلاًچاه نبود ،گذاشتن لب ها را دررطوبت شبنم سحری ، دوتای شان ترکید یکی شان اصلاً لبش زبان نداشت .
خبربه شاه دادند که چه شکاری بود که بچه رفتند . شاه غضب کرد بر وزیر که چرا گذاشتی چنین شود ؟
وزیرجوابداد با سه کوروسه اسپ شل وتفنگ شکسته از این بهتر شکار نیشه ؟
وقصه افغانستان هم چنین میرود که دولت مرکزی داریم اما اردوی ملی نداریم .وزیر داریم وزرتخانه نداریم ،مامورداریم معاش نداریم .حدود جفرافیائی داریم وحدت ملی نداریم .امداد بین المللی داریم بازسازی نداریم . جنگسالار داریم امنیت ملی نداریم .لاف وپتاق داریم مرد عمل نداریم . دریا داریم باران نداریم وبهینگونه صدها داشته وهزارها نداشته دیکر ...
با آنکه آقای حامد کرزی وچند همکار تعلیم یافته وخارج دیده او نهایت توجه را برای بهبود اوضاع کشور معطوف داشته اند اما با چنین داشته ها نداشته ها درحالیکه هر روزه نفوذ معتصبین ، جهادی ها و واپسکرا ها قوت میگیرد . عاقبت افغانستان بخیر باد ........


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر