۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

ناباوری ها راباید ازذهنیت روشنفکری زدود



درینروزها گاهی درینجا وگاهی درآنجا درروزنامه ها ونشست های شخصی وخصوصی موضوع روشنفکرجامعه ما واندیشۀ وی مورد توجه بیشتر قرارگرفته است . البته این توجه زادهای زمان وشرایطی است که جامعه درآن قراردارد . گرچی درتمام ادوارتاریخ جوامع ، روشنفکر همیشه یا آگا هانه ویاهم ناخود آگاه درراست توجه سیاست مداران قرار داشته واکنون چنین می پندارند که رهبری جوامع بدون اشتراک وسیع روشنفکران درادارۀ سکان قدرت هیچگاه موثروپیروزمندانه نبوده ونخواهد بود .ودلیل آنرا تجربه بارها به دست داده ومی دهد .درگذشته ها چنین تصور میشد که « روشنفکرقشراست .آنهم با وابستکی های معین طبقاتی خود که بنابر همین وابستکی هادرامورسیاسی موضوع کیری می نمایند » .ولی اکنون جامعه شناسان وبخصوص آنها ییکه با طرزتفکرکلاسیک ومارکسیتی نمیاندیشند روشنفکر را یک قشر نی بکه یک از طبقات مستقل جامعه میپندارند که رهبری طبقات جوامع رابدوش میداشته باشند . ولی آنها بنا برتشکل ذهنیت خاص « خودی »شان که درنتیجه آموزش وبه اصطلاح روانشاسی «تغییر درسلوک » آنها صورت میپذ یرد ، جامعه را می بینند ومیکوشند برآن تائیربگذارند . اما این تائیر هیچگاه صددرصد دلخواه مطابق به ذهنیت خود آنها نبوده ونمی باشد .بعضاً گووهی ازروشنکران چنین فکرمیکنند که که حق دارد ذهنیت خود راکه برحق ترین ذهنیت میپندارند بر جامعه بقبولانند وجامعه رابه سوی ترفی وتعالی بکشانند . درنتیجه چنین برداشت ها شدید ترین صدمات ونتایج زیانباری را برجوامع تحمیل میکنند . ازجانبی هم بعضاً خود خواهی وخود نکری وخود پسندی روشنفکر باعث میشود که هرکونه طرتفکر مستقل و « غیر » راکه از او وطرزتلقی اش اطاعت نکنند و یا جامعه و راه تعالی وترقی آنرا به گونه دیگری ببیند ، یا بکلی خفه بسازد ویا هم حد اقل جلوی تبارز ورشد بیشتر آنرا بکیرد . متا سفانه که این خصلت بیشتر درجوامع با سطح دانش وکلتور نسبتاً عقب مانده سیاسی به خصومت ها کشانیده میشود وحتی بعضاً به مرگ آنها میانجامد ، وسکان قدرت دیگردستخوش تغییر به نفع دیکتا توری ها ، فرد گرایی ها ، رهبر تراشی ها ،یگانه بودن ها و.......میشود .
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر