۱۳۹۷ آبان ۱۸, جمعه

قریه خوش ګنبد






قریه خوش ګنبد
نبشته ای از جنرال محمد نبی عظیمی
از دیروز بدینسو با شنیدن به ابدیت پیوستن
یکی از همرزمان بی بدیل و یکی از حماسه آفرینان اردوی پیشین در جنگ میهنی جلال آباد به کلی داغان شده ام و هرچه کوشش می کنم نمی توانم قیافه نجیب ، قامت رسا و پیکر پولادینی را فراموش کنم که عاشق این وطن بود و برای حفاظت یک بلست خاک وطنش بارها و بارها تادم مرګ رفت ، از جان مایه گذاشت و رزمید . سپه سالار روؤفی را از دیر زمان بدینسو می شناختم . راستش چه کسی بود که این افسر خوش برخورد ، با تدبیر ، با انضباط و وظیفه شناس را نشناسد . اما من هنگامی او را بهتر شناختم که در گارد جمهوری خدمت می کرد و در جنګ میهنی جلال اباد رهبری لوا های گارد ملی را به عهده داشت .
آن روزی که بنا به دستور قوماندان اعلی قوای مسلح داکتر نجیب به جلال آباد رفتم و مؤقتا رهبری قوماندانی جبهه شرق را به دوش ګرفتم بیخی مانند امروز به یادم است که در همان نخستین لحظات جنرال رحمت الله رؤوفی را دیدم که در محل قومانده جبهه واقع در میدان هوایی در صف مستقبلین قرار داشت که در پهلوی زنده یاد جنرال فضل احمد قوماندان قول اردوی نمبر یک و رییس ارکان جبهه ایستاده بود و با نګاه پر از مهر و باور به من می نګریست .
در این مورد در صفحه ۵۴ یاد مانده هایی از جنګ جلال آباد چنین می خوانیم :
« ….البته حاجت به معرفی جنرال فضل احمد قوماندان قول اردوی نمبر یک و رییس ارکان جبهه نیست. زیرا سال ها می شود که این افسربا تمکین، فهیم و خبیر درامور نظامی را از نزدیک می شناسم . این جنرال کارآزموده وجنگ دیده درست دربحبوحهء جنگ ، درهمین روز های دشوار پس از شهادت شادروان بارکزی فرمانده پیشین قول اردوی مرکزی که توسط یکی از محافظینش در نخستین روز حمله مجاهدین پیشین در منطقه سرخ دیوار به ضرب گلوله به قتل رسید، به صفت قوماندان قول اردوی نمبر یک برگزیده شد. یکی از چهره های شاخص دیگری که موجودیتش مایهء دلگرمی ام می شود و درهمین جا ایستاده است، جنرال رحمت الله رؤوفی است. افسر جوان، با تجربه و دلیری از قوماندانی عمومی گارد خاص که فرماندهی قطعات وجزوتام های آن قوا را به عهده داشته ویکی از قطعاتش جناح چپ فرودگاه را دفاع می کند. »
در همان کتاب در صفحه ۶۷ درباره نظام تدافعی نیرو های جبهه شرق چنین می خوانیم :
“… به جناح چپ میدان هوایی یا قرار گاه عمومی جبهه ، قریه “خوش گنبد” واقع است. از این قریه نیرو های گارد ملی که درراس آن جنرال رحمت الله رؤوفی قرار دارد، دفاع می کند. اما قسمت بزرگ این قریه که جناح چپ آن به دریای کامه می پیوندد، دردست مجاهدین است وبخش کوچک آن که فقط پنجصد متر از سرک قیر ومیدان هوایی فاصله دارد، خط فاصل میان ما و نیروهای مجاهدین را دراین استقامت تشکیل می دهد. نیروهای لوای ۳۷ کوماندو ولوای ۸ سرحدی استقامت جنوب میدان یعنی استقامت ثمرخیل را که از میدان هوایی سه صد متر فاصله داشته ودرواقع خط اساسی مدافعه را تشکیل می دهند، دفاع می کنند. درغرب میدان به فاصله چهارصد پنجصد متری نهرک کوچکی که از جنوب به سوی شمال جاری است، خط پیشترین قوت های ما است که توسط قوت های گارد ملی ، څارندوی ، و اعضای حزبی ولایتی ننگر هار دفاع می گردد. دراستقامت چپر هار لوای پانزده زرهدار و غند قومی جوزجان مربوط دگرمن رسول ( مشهور به رسول بی خدا )، څارندوی ننگرهار وقطعه دیسانت قول اردوی نمبر۱ ودراستقامت بهسود وکامه قول اردوی نمبر یک دفاع می کنند. برخی از این خطوط بسیار آسیب پذیر اند ؛ زیرا به صورت عاجل پس از حمله مجاهدین اشغال و تحکیم شده اند. درشمال غرب شهر درجوار فابریکه برق درونته قرارگاه وبرخی از جزوتام های فرقه ۹ جابه جا شده اند که درحقیقت خط دوم مدافعه را تشکیل می دهند.”
چند صفحه بعدتر پس ازشنیدن ګزارش های مسؤولان کشف واوپراسیون و محاکمه وضعیت و دانستن تناسب قوت ها وضعیت را بسیار شکننده می یابم و مدافعه را سخت آسیب پذیر که
ازخود می پرسم ، حالا اگر قوماندان جبهه می بودی چه می کردی ؟ پاسخ می دهم ، نمی دانم ؛ ولی آن چه مسلم است این مسأله است که این قریه ء خوش گنبد کذایی را حتماً وهمین امشب تصرف می کردم تا دست کم جناح چپ قوت ها و به ویژه محل سوق واداره جبهه شرق به دریا وصل و از حمله جناحی دشمن که می تواند سخت خطرناک باشد، جلوگیری ګردد.
در همین حیص و بیص که با افکار نا بسامانم دست به ګریبان هستم ناګهان دګرمن وسیم عضو ریاست اوپراسیون را که در خوش خطی و رسم خریطه های وضعیت جنګ همتا ندارد می بینم و به این فکر می افتم که باید این قریه “خوش گنبد “را چندین بار وبه مقیاس بسیار بزرگ رسم کند، تا بهتر دیده شود و بتوانم درمورد باز پس گرفتنش از دشمن قرار بدهم. کروکی به زودی آماده می شود و من جنرال رحمت الله رؤوفی را وظیفه می دهم تا در طول شب گام به گام و خطوه به خطوه پیش برود و خط مؤرب دفاعی را حتماً وهمین امشب به کنار دریا وصل کند. ص ۶۸
در طول شب تمام فکر وذهنم نزد رحمت الله رؤوفی است. خواب ندارم و دل در دلخانه ام نیست . اما
هنوز سپیده نه دمیده است که صدای رحمت الله رؤوفی را در دهلیز می شنوم. صدایش آهنگین است و نشاط آفرین. با پهره دار صحبت می کند و می خواهد هرچه زودتر مرا ببیند. با عجله جمپر نظامی ام را به تن می کنم واورا می طلبم. هنوز دهن باز نکرده است که گزارش وضع را بدهد ؛ ولی من از سیمای خندان و چهرهء پرغرورش حس می کنم که خبرهای خوشی دارد. وی می گوید: ” معاونصاحب! وظیفه را انجام دادیم. قریه خوش ګنبد اشغال شد، جناح چپ قطعات ما به دریا وصل شدند. نیروهای دشمن به جز چند فیر هوایی هیچ کار مهمی انجام داده نتوانسته و مجبور به فرار گردیدند. فعلاً سربازان وافسران ما مصروف تحکیم مواضع جدید شان هستند. ” جنرال را درآغوش می گیرم ، رویش را می بوسم وصمیمانه دستش را می فشارم .و برایش این مؤفقیت را تبریک گفته وبه اتفاق هم به سوی مرکز سوق واداره جبهه می رویم تا رفقای دیگررا درجریان قرار دهیم ودرخریطه وضعیت تغییرات لازم را رسم کنیم. صفحه ۷۴ همان کتاب.
آری این جنرال روؤفی بود که نخستین ضربه سهمګین و کاری را به دشمن وارد کرد و روحیه وروان نیرو های جبهه شرق و حتی قوای مسلح و رهبری آن را بلند برد و پایه های اساسی تعرض متقابل قوت های ما را فراهم ساخت.
اما اکنون شنیده ام که او مرده است ، آه مګر چنین قهرمانان و حماسه آفرینان مرګ دارند ؟ مگر در قلب های مان ، درخاطرات مان زنده نیستند ؟ مګر مادر وطن می تواند آنان را فراموش کند ؟ درود بر تو ای عقاب تیز چنګ و بلند پرواز وطن و روانت شاد باد ای مایه غرور ومباهات میهن !
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر